بازنده

تلخ است چون من سرانجام باخود چنین کرده باشی
چون موج باشی و خود را ساحل نشین کرده باشی
انگار پیش از عزیمت، پایش بفهمی شکسته ست
اسبِ امیدی که هر بار با شوق، زین کرده باشی
انگار داور بگوید: "بازنده عشق است"، اما...
عقل، این حریفِ قدَر را نقش زمین کرده باشی
یک عمر از روحِ حسّاس، اشعارِ نارس بچینی
انگار احساس خود را سقطِ جنین کرده باشی
عشق است و راهی خطیر است آسیب امکانپذیر است
بی چشم، گویا عبور از میدان مین کرده باشی
شیری نگون بختی ای دل چون گلّه از کوه بگذشت
اما تو بیهوده در دشت، عمری کمین کرده باشی
فردای تاراج قلبم وقتی که برگردی، انگار...
بعد از مغول قصد دیدار از باشتین کرده باشی!

#حمیدرضاحامدی
95/6/6