جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/4

۰۹ خرداد ۱۳۹۶ | ۴۱۹ | ۰

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, ۰۹ خرداد,۱۳۹۶ در وبلاگ علیرضا فولادی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

Related image 

با سه‌گانی‌های تازه

 

 

 Related image محمد اسدی غنی:

 

ساقه بریده‌ای به گریه گفت:

شاخه‌های من که معتبر شدند

دسته تبر شدند.

💠💠💠

 

Related imageدریا افکار آزاد:

 

پا به پای بوسه اش،

بی‌دریغ گریه کرد،

لب‌فروش دوره گرد.

💠💠💠

باران بیقرار

رنگین کمان کشید؛

رنگ از رخم پرید.

💠💠💠

شرمنده شد خورشید،

 وقتی که چشمانت،

بی وقفه می‌تابید.

💠💠💠

ازسوی خدا آمده‌ای؛

مهمان عزیزی، ای باد!

با خاک چرا آمده‌ای؟

💠💠💠

آن ابر پرشکوه،

بر آسمان نوشت:

دریاست، سرنوشت.

💠💠💠

 

 Related imageامیر باقری:

 

ای یارِ شهید! گر چه خیره

در عکس تواَند این جماعت،

برعکس تواَند این جماعت.

💠💠💠

می‌شود یک پاسخ  دندان‌شکن

در سکوتِ هسته بود؛

گاه باید پسته‌ی لب بسته بود!

💠💠💠

تو داری برج می‌سازی

و من با مُزدِ سی روزم

به زحمت تا سه روز اولِ یک بُرج می سازم.

💠💠💠

جیرجیرک می‌سرود،

دور او هم با سکوت

تار می‌زد عنکبوت.

💠💠💠

گرچه دریا جای لذت بردن است،

خوب می‌داند غریق

مرگ گاهی مثلِ آبِ خوردن است.

💠💠💠

 

 Related image فرشته جهانگیر:

 

مهربانی بال ماست؛

تا هوادار منی،

نصف دنیا مال ماست.

💠💠💠

بیزارم از حلاوتِ این عشقِ دَمـدَمـی؛

از خاطرم برو!

مرد جهنمی!

💠💠💠

 

  Related imageبابک حسین‌زاده برجویی

 

در جنگل اين مشاجره از ريشه سخت بود؛

آن يك خلال وحشي كبريت بي خطر

از شاخه هاي زرد كدامين درخت بود؟

💠💠💠

انتظارت مدام است؛

آه! اي فصل سبزينه ساحت!

اين وسط كاره‌اي نيست ساعت.

💠💠💠

در خواب حتي ديدن اين صحنه سنگين بود؛

منقار كركسهاي نكبت‌خوار

از خون شيري خسته رنگين بود.

💠💠💠

در سركشي‌ها مانده‌ام با بيقراري؛

نه روي ماندن مانده نه امكان برگشت،

مانند سربازي فراري.

💠💠💠

چند سالي‌ست كه در جشن بهار

شبنم از جانب باران ساقي ست؛

جاي شكرش باقي ست.

💠💠💠

 

  Related imageزهرا خدایاری:

 

می کند نگاه

بوسه‌های خالصانه را

یک فرودگاه.

💠💠💠

شادی‌ام را دیدند؛

باز این عقربه‌ها،

تندتر چرخیدند.

💠💠💠

 

 Related image فاطمه خواجویی راد:

 

تقدیر خورشیدست؛

در سایه‌اش هرشب،

یک ماه خوابیده‌ست.

💠💠💠

شد آشيان هر زاغ؛

بالاتر از سياهي؛

رنگي نبود در باغ.

💠💠💠

در سحر حل معما می کند،

دست های مهربان آفتاب؛

سایه را تا می کند.

💠💠💠

میان خانواده ی فصول،

همیشه عشوه‌های او جداست؛

بهاردخترِ گُلِ خداست.

💠💠💠

 

 Related image اسماعیل رحیمی:

 

تا گلی از بلبلی دل می بَرد ؛

خود اسیر نغمه هایش می شود ؛

عاشقی هم عاشقی می آورد.

💠💠💠

پُرم از شوق پریدن ،امّا ؛

وای از بخت بدم!

درخودم خیمه زدم.

💠💠💠

 

  Related imageمژده ژیان:

 

باید رسیده باشم؛

وقتی شروع کردم به دوست داشتنت،

هنوز کال بودم.

💠💠💠

بگذار بنوازمت،

من عاشق نوازندگی ام،

ای کوک ترین ساز زندگی ام!

💠💠💠

 

  Related imageرضوانه سخنگو:

 

روزی فریب خوردی؛

ما مانده ایم و دنیا؛

آدم! تو سیب خوردی.  

💠💠💠

پشت ابر می رود؛

حال تابشش بد است؛

ماهِ من مردّد است.

💠💠💠

نه حوا، منم من، منم...؛

من این بار یک اتفاق بزرگ؛

زنم.

💠💠💠

سالهای سال، مهربان کنار هم،

سیب خنده‌ها بدون مکث؛

خوش به حال  عکس!

💠💠💠

تو دستم بگیر!

نگیری تلف می شوم؛

خدا! آدمم؛ ناخلف می شوم. 

💠💠💠

 

  Related imageزهره سرکانی:

 

باغبان فهمیده است

دل نباید بست بر رنگِ انار؛

باغ با شمشاد دارد اعتبار.

💠💠💠

در من نفس دَمید؛

دنیایِ تازه را

با من نفس کشید.

💠💠💠

ناگریز از رفتن؛

ناگزیر از ماندن؛

دلخوشم با تو و این فِرفِره را چرخاندن.

💠💠💠

من و تو قصّه یِ ناگفته یِ این دنیاییم؛

راویِ قصّه یِ ما گُم شده است؛

نسلِ بی فرداییم.

💠💠💠

 

 Related image سید حسن سعید زاده بیدگلی(صهبای بیدگلی):

 

گفته بودی"دل خوش سیری چند"

مثل گلهای بهار

یک شکم سیر بخند!

💠💠💠

در چشمت‌ انقلاب است.

خواهر! نگیر از ما

چشم برادری را!

 

💠💠💠

بسازم یا بسوزم؟

خودم را کرده ام گم

میان حرف مردم.

💠💠💠

ای خواب، هر روز

در چشمهایی؛

شبها کجایی؟

💠💠💠

 

 Related image فرح سقایی:

 

آسمان شعر تورا سرمی‌کشد؛

ماه با کلک خیال انگیز تو

دب اکبر می‌کشد.

💠💠💠

شروع تنهایی؛

چه خواب زیبایی

بدون لالایی!

💠💠💠

 

 Related image حسن عبیری:

 

گل اسیر قفس گلدان شد ،

هردو احساس سعادت کردند ؛

گل و گلدان به هم عادت کردن!

💠💠💠

خمیازه می کشد،

بیدار می شود؛

خورشید ، میداندار می شود.

💠💠💠

ضربه ی تبر نمی دهد مجال؛

نیست گریه های بی امان ابر

التیام زخم جنگل شمال!.

💠💠💠

خان ثروت بدحسابی می کند؛

هموطن بر روی میدانهای نفت

گورخوابی می کند.

💠💠💠

بی هیچگونه تردید

آرام می سپارد

شب را به ماه ، خورشید.

💠💠💠

 

 Related image خاطره فروزان

 

قطره هایی که زمینگیر شدند،

دست خورشید به دست

راهی چشمه ی تقدیر شدند.

💠💠💠

عاشقانه های گرم آفتاب

در میان دفتر سپید برف،

دارد از شکوفه های باغ، حرف.

💠💠💠

خاطراتی سبز در مشتش

نرم بر دلهایمان می زد

باز باران با سرانگشتش.

💠💠💠

 

  Related imageصفيه قومنجانی:

 

آرزوی تازه ای نداشتم؛

در هوای دیدنت

هی درخت کاشتم.

💠💠💠

دنیای ما دنیای خاص است؛

هم اخم دارد هم تبسم؛

آیینه کارش انعکاس است.

💠💠💠

آه! دنیای بی زن چه سخت است؛

زن نباشد زمین تیره بخت است؛

زن درخت است!

💠💠💠

 

  Related imageنسیم محمدجانی

 

تا درخت آواز می‌خواند

با صدای بلبل و قمری،

می‌توان لبخند زد عمری.

💠💠💠

در خیال خود سوار ابرها،

می پرید و شادمانه می گریست؛

اسب هم سوارکار ماهری ست.

💠💠💠

راههای پیش رو باز است؛

از هوای تازه بیزاریم؛

در به در دنبال دیواریم!

💠💠💠

کاش می ریخت باران،

آب پاکی

روی دست بیابان!

💠💠💠

عاشق پرنده بود؛

با قفس میانه داشت؛

در حیاط خانه‌اش درخت کاشت.

💠💠💠

 

  Related imageحسین محمدی‌فرد:

 

دائما با من لج است؛

بُرد هرچیز قشنگی داشتم؛

زندگی دستش کج است.

💠💠💠

یک حرف ساده است،

کوتاه و دلنشین؛

می خواهمت، همین.

💠💠💠

کوه پنهان کرده بود اندوه را؛

 رود فهمید و به ابر و باد گفت:

با خود آخر می بَرَم این کوه را.

💠💠💠

در زمان دیگری،

بعدِ مرگم باز هم خواهم سرود،

با دهان دیگری.

💠💠💠

 

 Related imageعبداللّه مهتری:

 

رودها ترانه های جاری اند؛

در بهار لحظه ها

آبها قناری اند.

💠💠💠

واژه واژه جاری اند؛

شعر های انتظار

رمز ماندگاری اند.

💠💠💠

خون سبزتان چکید؛

باغ، چلچراغ شد،

لاله نقره داغ شد.

💠💠💠

مثل دستمالِ کاغذی،

توی دستها مچاله ای؛

لایق زباله ای.

💠💠💠

صد بوسه به لب دارد

هنگام سخنرانی،

آن یار خراسانی.

💠💠💠

 

 Related image مهدی ناصری:

 

ترکت نمی‌کنند؛

اما چه فایده،

درکت نمی‌کنند

💠💠💠

هیچکس ندیده است؛

شاید آنکه زیر سایه آرمیده بود،

ریشه ی درخت را بریده است.

💠💠💠

خواب دیدم پرنده ای می گفت:

بالشت تا پَر است، بی تردید

خواب پرواز را نخواهی دید.

💠💠💠

چلچراغ

ناگهان جلا گرفت؛

یک نفر شفا گرفت.

💠💠💠

هر چند باشد آسمانها جای خورشید،

وقتی تو باشی،

روی زمین هم می شود خورشید را دید.

💠💠💠

گنجشکک احساس من وقتی،

روی تنور عشق می افتاد،

صیاد را هم برده بود از یاد.

 

 

 

 Related image روح اللّه نجفی:

 

در شب مهمانی

بی تو تنها ماندم،

مثل یک زندانی.

💠💠💠

خورشید ساوه بودم؛

یک باغ بی انارم؛

رنگ غروب دارم.

💠💠💠

با حضور باران

رو به بیداری بود؛

برکه ای جاری بود.

💠💠💠

 

Related imageمحمود نیکبخت نصرآبادی

 

نیلوفرم، آری،

همزاد مردابم،

بیدار می خوابم.

💠💠💠

نو کن لباس ایده هایت را

آنگاه خواهی دید

هر روز نوروز است.

💠💠💠

 

Related imageمعصومه هنر

 

ابر است و بارانی نمی بارد؛

پاهای تاول‌دار این کودک

روی زمین خونابه می‌کارد.

 💠💠💠

معشوقه ی دردم،

محبوبه ی اندوه ؛ 

همصحبت یک کوه

 💠💠💠

خورشید یادت را،

یک عمر تاباندی؛

با رفتنت ماندی.

💠💠💠

 

 ادامه دارد

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.