با سهگانیهای تازه
محمد اسدی غنی:
ساقه بریدهای به گریه گفت:
شاخههای من که معتبر شدند
دسته تبر شدند.
💠💠💠
دریا افکار آزاد:
پا به پای بوسه اش،
بیدریغ گریه کرد،
لبفروش دوره گرد.
💠💠💠
باران بیقرار
رنگین کمان کشید؛
رنگ از رخم پرید.
💠💠💠
شرمنده شد خورشید،
وقتی که چشمانت،
بی وقفه میتابید.
💠💠💠
ازسوی خدا آمدهای؛
مهمان عزیزی، ای باد!
با خاک چرا آمدهای؟
💠💠💠
آن ابر پرشکوه،
بر آسمان نوشت:
دریاست، سرنوشت.
💠💠💠
امیر باقری:
ای یارِ شهید! گر چه خیره
در عکس تواَند این جماعت،
برعکس تواَند این جماعت.
💠💠💠
میشود یک پاسخ دندانشکن
در سکوتِ هسته بود؛
گاه باید پستهی لب بسته بود!
💠💠💠
تو داری برج میسازی
و من با مُزدِ سی روزم
به زحمت تا سه روز اولِ یک بُرج می سازم.
💠💠💠
جیرجیرک میسرود،
دور او هم با سکوت
تار میزد عنکبوت.
💠💠💠
گرچه دریا جای لذت بردن است،
خوب میداند غریق
مرگ گاهی مثلِ آبِ خوردن است.
💠💠💠
فرشته جهانگیر:
مهربانی بال ماست؛
تا هوادار منی،
نصف دنیا مال ماست.
💠💠💠
بیزارم از حلاوتِ این عشقِ دَمـدَمـی؛
از خاطرم برو!
مرد جهنمی!
💠💠💠
بابک حسینزاده برجویی
در جنگل اين مشاجره از ريشه سخت بود؛
آن يك خلال وحشي كبريت بي خطر
از شاخه هاي زرد كدامين درخت بود؟
💠💠💠
انتظارت مدام است؛
آه! اي فصل سبزينه ساحت!
اين وسط كارهاي نيست ساعت.
💠💠💠
در خواب حتي ديدن اين صحنه سنگين بود؛
منقار كركسهاي نكبتخوار
از خون شيري خسته رنگين بود.
💠💠💠
در سركشيها ماندهام با بيقراري؛
نه روي ماندن مانده نه امكان برگشت،
مانند سربازي فراري.
💠💠💠
چند ساليست كه در جشن بهار
شبنم از جانب باران ساقي ست؛
جاي شكرش باقي ست.
💠💠💠
زهرا خدایاری:
می کند نگاه
بوسههای خالصانه را
یک فرودگاه.
💠💠💠
شادیام را دیدند؛
باز این عقربهها،
تندتر چرخیدند.
💠💠💠
فاطمه خواجویی راد:
تقدیر خورشیدست؛
در سایهاش هرشب،
یک ماه خوابیدهست.
💠💠💠
شد آشيان هر زاغ؛
بالاتر از سياهي؛
رنگي نبود در باغ.
💠💠💠
در سحر حل معما می کند،
دست های مهربان آفتاب؛
سایه را تا می کند.
💠💠💠
میان خانواده ی فصول،
همیشه عشوههای او جداست؛
بهاردخترِ گُلِ خداست.
💠💠💠
اسماعیل رحیمی:
تا گلی از بلبلی دل می بَرد ؛
خود اسیر نغمه هایش می شود ؛
عاشقی هم عاشقی می آورد.
💠💠💠
پُرم از شوق پریدن ،امّا ؛
وای از بخت بدم!
درخودم خیمه زدم.
💠💠💠
مژده ژیان:
باید رسیده باشم؛
وقتی شروع کردم به دوست داشتنت،
هنوز کال بودم.
💠💠💠
بگذار بنوازمت،
من عاشق نوازندگی ام،
ای کوک ترین ساز زندگی ام!
💠💠💠
رضوانه سخنگو:
روزی فریب خوردی؛
ما مانده ایم و دنیا؛
آدم! تو سیب خوردی.
💠💠💠
پشت ابر می رود؛
حال تابشش بد است؛
ماهِ من مردّد است.
💠💠💠
نه حوا، منم من، منم...؛
من این بار یک اتفاق بزرگ؛
زنم.
💠💠💠
سالهای سال، مهربان کنار هم،
سیب خندهها بدون مکث؛
خوش به حال عکس!
💠💠💠
تو دستم بگیر!
نگیری تلف می شوم؛
خدا! آدمم؛ ناخلف می شوم.
💠💠💠
زهره سرکانی:
باغبان فهمیده است
دل نباید بست بر رنگِ انار؛
باغ با شمشاد دارد اعتبار.
💠💠💠
در من نفس دَمید؛
دنیایِ تازه را
با من نفس کشید.
💠💠💠
ناگریز از رفتن؛
ناگزیر از ماندن؛
دلخوشم با تو و این فِرفِره را چرخاندن.
💠💠💠
من و تو قصّه یِ ناگفته یِ این دنیاییم؛
راویِ قصّه یِ ما گُم شده است؛
نسلِ بی فرداییم.
💠💠💠
سید حسن سعید زاده بیدگلی(صهبای بیدگلی):
گفته بودی"دل خوش سیری چند"
مثل گلهای بهار
یک شکم سیر بخند!
💠💠💠
در چشمت انقلاب است.
خواهر! نگیر از ما
چشم برادری را!
💠💠💠
بسازم یا بسوزم؟
خودم را کرده ام گم
میان حرف مردم.
💠💠💠
ای خواب، هر روز
در چشمهایی؛
شبها کجایی؟
💠💠💠
فرح سقایی:
آسمان شعر تورا سرمیکشد؛
ماه با کلک خیال انگیز تو
دب اکبر میکشد.
💠💠💠
شروع تنهایی؛
چه خواب زیبایی
بدون لالایی!
💠💠💠
حسن عبیری:
گل اسیر قفس گلدان شد ،
هردو احساس سعادت کردند ؛
گل و گلدان به هم عادت کردن!
💠💠💠
خمیازه می کشد،
بیدار می شود؛
خورشید ، میداندار می شود.
💠💠💠
ضربه ی تبر نمی دهد مجال؛
نیست گریه های بی امان ابر
التیام زخم جنگل شمال!.
💠💠💠
خان ثروت بدحسابی می کند؛
هموطن بر روی میدانهای نفت
گورخوابی می کند.
💠💠💠
بی هیچگونه تردید
آرام می سپارد
شب را به ماه ، خورشید.
💠💠💠
خاطره فروزان
قطره هایی که زمینگیر شدند،
دست خورشید به دست
راهی چشمه ی تقدیر شدند.
💠💠💠
عاشقانه های گرم آفتاب
در میان دفتر سپید برف،
دارد از شکوفه های باغ، حرف.
💠💠💠
خاطراتی سبز در مشتش
نرم بر دلهایمان می زد
باز باران با سرانگشتش.
💠💠💠
صفيه قومنجانی:
آرزوی تازه ای نداشتم؛
در هوای دیدنت
هی درخت کاشتم.
💠💠💠
دنیای ما دنیای خاص است؛
هم اخم دارد هم تبسم؛
آیینه کارش انعکاس است.
💠💠💠
آه! دنیای بی زن چه سخت است؛
زن نباشد زمین تیره بخت است؛
زن درخت است!
💠💠💠
نسیم محمدجانی
تا درخت آواز میخواند
با صدای بلبل و قمری،
میتوان لبخند زد عمری.
💠💠💠
در خیال خود سوار ابرها،
می پرید و شادمانه می گریست؛
اسب هم سوارکار ماهری ست.
💠💠💠
راههای پیش رو باز است؛
از هوای تازه بیزاریم؛
در به در دنبال دیواریم!
💠💠💠
کاش می ریخت باران،
آب پاکی
روی دست بیابان!
💠💠💠
عاشق پرنده بود؛
با قفس میانه داشت؛
در حیاط خانهاش درخت کاشت.
💠💠💠
حسین محمدیفرد:
دائما با من لج است؛
بُرد هرچیز قشنگی داشتم؛
زندگی دستش کج است.
💠💠💠
یک حرف ساده است،
کوتاه و دلنشین؛
می خواهمت، همین.
💠💠💠
کوه پنهان کرده بود اندوه را؛
رود فهمید و به ابر و باد گفت:
با خود آخر می بَرَم این کوه را.
💠💠💠
در زمان دیگری،
بعدِ مرگم باز هم خواهم سرود،
با دهان دیگری.
💠💠💠
عبداللّه مهتری:
رودها ترانه های جاری اند؛
در بهار لحظه ها
آبها قناری اند.
💠💠💠
واژه واژه جاری اند؛
شعر های انتظار
رمز ماندگاری اند.
💠💠💠
خون سبزتان چکید؛
باغ، چلچراغ شد،
لاله نقره داغ شد.
💠💠💠
مثل دستمالِ کاغذی،
توی دستها مچاله ای؛
لایق زباله ای.
💠💠💠
صد بوسه به لب دارد
هنگام سخنرانی،
آن یار خراسانی.
💠💠💠
مهدی ناصری:
ترکت نمیکنند؛
اما چه فایده،
درکت نمیکنند
💠💠💠
هیچکس ندیده است؛
شاید آنکه زیر سایه آرمیده بود،
ریشه ی درخت را بریده است.
💠💠💠
خواب دیدم پرنده ای می گفت:
بالشت تا پَر است، بی تردید
خواب پرواز را نخواهی دید.
💠💠💠
چلچراغ
ناگهان جلا گرفت؛
یک نفر شفا گرفت.
💠💠💠
هر چند باشد آسمانها جای خورشید،
وقتی تو باشی،
روی زمین هم می شود خورشید را دید.
💠💠💠
گنجشکک احساس من وقتی،
روی تنور عشق می افتاد،
صیاد را هم برده بود از یاد.
روح اللّه نجفی:
در شب مهمانی
بی تو تنها ماندم،
مثل یک زندانی.
💠💠💠
خورشید ساوه بودم؛
یک باغ بی انارم؛
رنگ غروب دارم.
💠💠💠
با حضور باران
رو به بیداری بود؛
برکه ای جاری بود.
💠💠💠
محمود نیکبخت نصرآبادی
نیلوفرم، آری،
همزاد مردابم،
بیدار می خوابم.
💠💠💠
نو کن لباس ایده هایت را
آنگاه خواهی دید
هر روز نوروز است.
💠💠💠
معصومه هنر
ابر است و بارانی نمی بارد؛
پاهای تاولدار این کودک
روی زمین خونابه میکارد.
💠💠💠
معشوقه ی دردم،
محبوبه ی اندوه ؛
همصحبت یک کوه
💠💠💠
خورشید یادت را،
یک عمر تاباندی؛
با رفتنت ماندی.
💠💠💠

ادامه دارد