
به بهانه سالروز تولد قیصر :
تویی در روبروی من چنین خاموش در تابوت
و یا من می کنم در خویشتن تشییع جان قیصر ؟
تویی آیا که می خندی به شام گریه های من
و یا من گم شدم در شبهت وهم و گمان قیصر ؟
ژلنگ زخمداری را که دست ماه دزدیده ست
شکاف صخره ها می دارد از چشمم نهان قیصر
به خود می پیچم و می گردم اینجا در پی چیزی
شبیه بال ، چون مرغی که شد بی آشیان قیصر ؟
چه گفتی آن شب هجرت که برقی زد ، ترک افتاد
سه شنبه صبح در آیینه های ناگهان قیصر
مگر در خلوتت با او ، چه سری رفت پنهانی
که رفتی هشتم آبان سحر پیش از اذان قیصر