هوالحق
یکی نیست یه این دولتهای بیچشم و رویِ پر
توقعِ استکبار جهانیِ! غرب،
بگه بابا کی بیشتر از ما برای فرهنگ و مذهب شما دل سوزونده؟
پشت جلد دفتر و
کتابای دانش آموزای طفل معصوم کدوم کشور شده محل ادا و اطوار عروسکای باربی شما؟
خداییش کم برای همین دزد بامعرفتتون، رابینهود و
از این دست پهلون پنبههاتون مراسم تجلیل گرفتیم و تو سر پهلونمردامون زدیم؟
نه! خدا وکیلی، کدوم صدا و سیمایی هرسال برنامههای عادی
خودشو به خاطر جشن کریسمس شما تعطیل کرده تا محبوبترین اسباب بازی یچههاشون بشه
مجسمهی بابا نوئل؟!
آخه بی معرفتای نمک
نشناسِ استکبار جهانیِ شیطان
بزرگِ غده سرطانیِ...!، به جای اینکه به
خاطر اینهمه خدمت بی چشم داشت یه کارت پستال پست کنید سرسال نویی! هنوز آدم بده
داستان ماییم؟
واقعا که...
برای بابانوئل
سفرهی نون و پنیر و پسهمون
همیشه بود تو کتاب قصهمون
پابه پای حرفای حکیم باشی
می نشستیم لب حوض نقاشی
ما و گنجیشکا پر از شادی بودیم
توی آسمون آزادی بودیم
تا اینکه بازیای دوئل اومد
از تو" لبتاب" بابا نوئل اومد
کوچهی خیالمون و خونی کرد
ما رو توی خونمون زندونی کرد
درختا آتیش گرفته گر و گر
اومده بابانوئل با دست پر
یه درخت کاج و یک شمع کوچیک
تو قفس گنجیشککا جیک و جیک و جیک
اینهمه عیدی اورده واسمون
تا بگیره خورشید و از آسمون
کتاب قصه رو پاره دوس داره
آسمون و بی ستاره دوس داره
آسمون قصه بی خورشید و ماه
شب و روز خونمون سرد و سیاه
ما که لج نبودیم اینجوری با هم
دستامون همیشه بود تو دست هم
باز بیایم آشتی کنیم و دس بدیم
هدیهی بابانوئل رو پس بدیم
نذاریم بیاد دیگه در بزنه
به کتاب قصمون سر بزنه
بیاد و بد کنه حال
قصه رو
ببره نون و پنیر و پسه رو...