با سلام به تمام دوستان دور و نزدیک
این غزل را در آستانه ی دومین سالگرد پرواز دوست عزیزم و هنرمند ارجمند موسیقی مهندس مجیدآقای شیخی به مادر سراپا احساسش تقدیم می کنم که در غم این داغ همچنان سرد است و درد.
و این غزل را حسب حال خود دانسته است.
چقدر گريه كنم اين سياهه ي خبرت را!؟
نشد به بدرقه دستي تكان دهم سفرت را
نشد كه آب بپاشم به اشك پشت سرت را
نشد كه لحظه ي پرواز در كنار تو باشم
نشد به چشم ببينم شكوه بال و پرت را
نشد ؛
نه آن و نه اينكه به پيشواز بيايم
كه اشك شوق بريزم
كه گونه هاي ترت را به بوسه پاك كنم
اي هميشه پاكتر از من!
چقدر گريه كنم اين سياهه ي خبرت را
چقدر صبر كنم!؟ صبر از تو تلخ ترين است
براي من كه چو طوطي چشيده ام شكرت را
بريده باد دو دستم كه از حناي تو خالي است
شنيده ام كه حنا بسته است خون ، جگرت را
نمك مباش به زخمم شكر بپاش به اخمم
بيار هديه برايم دوباره شور و شرت را
***
دري است مرگ ، از اين در گذشتن است حياتم
به پشت در مگذار اين هميشه دربدرت را