۲۷ اسفند ۱۳۸۹ | ۳۶۳ | ۰

این مطلب در تاریخ جمعه, ۲۷ اسفند,۱۳۸۹ در وبلاگ مرتضی آخرتی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

سلام به همه ی دوستان و دشمنان

هرچند

 

تنهايم آنسان كه ندارم دشمني هم

آنسان كه در بي همزباني سوسني هم

تنهايي ام دستي است خالي و شكسته

دستي وَبال شانه اي هم گردني هم

دستي به دامان تو بودم ، پا كشيدي

دستي شدم خالي ؛ دريغ از دامني هم 

حالا منم ؛ اشكي كه ازچشمت نيفتاد

از چشم مي افتد ولو رويين تني هم

بيزارم از اين زندگي

وقتي نمانده است در من نفس

 اندازه ي جان كندني هم

بايد چه خاكي برسرش ريزد كسي كه

حتي ندارد مشت خاك مدفني هم

گرگ اجل آنسان برادر باش با من

تا كه نماند بويي از پيراهني هم 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.