خودزنی

08 آذر 1389 | 278 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 08 آذر,1389 در وبلاگ مجتبی احمدی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

يک نفر روز و شب سخنران بود، حرف پُر قال و قيل خود را زد

يک نفر شد رييس و تا مي‌شد، چانه‌ي قوم و ايل خود را زد

يک نفر خانه در خيابان داشت، يک نفر درد نان و دندان داشت

او ولي متصل به کُر بود و حرف آب قليل خود را زد

گرچه از مردمان عادي بود، اندکي فکرش اقتصادي بود

گفت: دايي! زياده عرضي نيست... برج‌هاي طويل خود را زد

يک نفر «يا علي» مکرر گفت، دائم از عدل و داد حيدر گفت

وقت تقسيم مال بيت‌المال، دادِ سهم عقيل خود را زد!

نصف هر سال، عازم حج بود، مستقیمِ صراط او کج بود...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.