22 مرداد 1389 | 335 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 22 مرداد,1389 در وبلاگ مریم خجسته ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

هوالحق

سلام . اين روزها كه گذشت  درگيري هاي درسي ام اينقدر زياد بود كه فرصت به روز كردن را كه هيچ ! فرصت پاسخ دادن به دعوت هاي شما بزرگواران را هم نداشتم . از همه ي شما ممنون كه در اين مدت نبودنم همچنان به يادم بوديد . نيامدن هايم را به حساب نبودنم بگذاريد نه چيز ديگر ! در اين شب ها و روزهاي مبارك نيازمند دعايتان هستم ....

 

شعر از تن تو مي وزد اي هم نفس باد

باد از تو به وجد آمده  اي خانه ات آباد!

عطر نفست تا دل اين باغچه را برد

حتي علف هرز پشيمان شد و گل داد

تو نيستي و قطب جنوب است غزلهام

برفي كه ببارد وسط داغي مرداد

تو نيستي و شعر بدون تو حرام است

اي ايل به كفر آمده گوييد مريزاد!

در من همه ي شهر به سمت تو دويدند

ديوانه ، به مستي زده ، زنداني و آ‍زاد

وقتش شده آتش بزنم بال خودم را

از شاخه بچينم غزل كال خودم را

با چاه بگويم كمي احوال خودم را

وقتش شده انگار كه امسال ، خودم را...

وقتي كه نباشي و تو را خواب ببيند

اين تشنگي تب زده را آب ببينند

دريا كه نباشد همه مرداب ببيند

در بركه پريشاني مهتاب ببينند

وقتش شده انگار كه باران بشوي ، بعد

در كالبد بي نفسم جان بشوي بعد

آشفتگي ام را سر و سامان بشوي بعد

هي گل بكني قمصر كاشان بشوي بعد...

در من همه ي شهر تو را خواب ببينند

در خواب اگر روشني آب ببينند........

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.