رباعی های پیاده

۱۶ آبان ۱۳۹۵ | ۳۱۶ | ۰

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۱۶ آبان,۱۳۹۵ در وبلاگ زهرا سپه کار ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

یک

ایوان طلا نشست تنها گره زد

یا دست به آه و ناله زد یا گره زد

می خواست که اربعین مسافر باشد

بر پنجره فولاد چهل تا گره زد

 

 

دو

از زائر سینه خیز پوشیده کفن

تا زائر پیری که رها کرده وطن

تا بوسه به پای زائرانش بزنم”

ای کاش زمین کربلا بودم من"

*ترجمه شعر عربی

 

سه

از ظهر غدیر تا خود عاشورا

از شهر نجف به وادی کرب و بلا

امروز صراط مستقیم این راه است

راهی است اگر کسی بگو بسم اللّا(ه)

 

چهار

رفته است پیاده از نجف کرب و بلا

خوانده است به راه، روضه های سقا

من مرز جنون و عقل اینجا ماندم

از مرز گذشت شوق من بی ویزا

 

 

پنج

دیدیم جهان بی تو به بن بست رسید

هر قطره به موج ها که پیوست رسید

این رود عظیم اربعین تا دریا

با پرچم یا حسین در دست رسید

 

 

 

شش

در ظهر عطش پای طلب را داریم

در جستن آب، تاب و تب را داریم

در دست، صلیب، کربلا می آمد

می گفت نماینده وهب را داریم

 

هفت

می گفت فدای تار مویش انجیل

تاریخ گواه است ندارد تمثیل

در طول مسیر اربعین گفت کشیک

این روز بزرگ را کلیسا تعطیل

 

هشت

در راه حرم چه عاشقی ها کرده ست

تا حرمت دوست را معنا کرده ست

هر کس که در اربعین زیارت رفته

او کار مدافع حرم را کرده ست

 

نه

(بر اساس روایت زائری از یک میزبان عراقی)

او سفره نداشت میزبانم باشد

می خواست شریک داستانم باشد

می آمد او سایه به سایه با من

در طول مسیر سایه بانم باشد

 

ده

برای میزبان عرافی که کفنش را زیر پای زائران پهن کرده بود

یک برگ سفید زیر پاهای شماست

امضا بکنید اصل،امضای شماست

می گفت که روز آخرت تضمینم

بر روی کفن، خاک کف پای شماست

 

یازده

در حال و هوای اربعینش جا ماند

در پای عمود آخرینش جا ماند

بر گردن او بود همیشه امّا

از شدت شوق دوربینش جا ماند

 

دوازده

از نام و نشان زائری پرسیدم

تا قصه ی خود گفت به خود لرزیدم

در راه به آواره ی سوری گفتم

تو روضه ی شامی که به چشمم دیدم

 

سیزده

تا فرصت تازه هست فریاد کند

در سوریه و یمن دلی شاد کند

می گفت پیاده آمده کرب و بلا

با هر قدمش اسیری آزاد کند

 

 

چهارده

هر چند به قدر خویش هم بردارد

دریاست،سبوی تشنه کم بردارد

راضی است اگر حرم نیاید حتی...

زائر که به سوی تو قدم بردارد

 

پانزده

*رابطۀ انقلاب اسلامی راهپیمایی اربعین

 

چای و شکر و ارده و خرما عشق است

مرهم به روی تاول پاها عشق است

گفتم که چه در ازای لطفت بدهم

گفت عکس امام و رهبری را عشق است

 

شانزده

می گفت شبیه نور در آیینه ست

هر جمله ی حرف های او گنجینه ست

بر کوله چرا گذاشتی عکسش را

گفت عکس امام جای آن بر سینه ست

 

 

 

هفده

دیدی که طنین دشت آهو می خواست

یا مژده ی فصل نو، پرستو می خواست؟،

گفتی که به اربعین چه راری بوده ست

چون مکتب عاشقان هیاهو می خواست

 

هیجده

حرف از برکات مهربانی بزند

یا از ثمرات هم زبانی بزند

بیچاره در اربعین نبوده ست هنوز

هر کس که دم از صلح جهانی بزند

 

*راهپیمایی اربعین و نابودی اسرائیل

نوزده

این رود عظیم اربعین چون نیل است

آن ابرهه را هر قدمی سجّیل است

از قافله یا حسین را می شنوم؟،

یا مژده ی نابودی اسرائیل است؟

 

بیست

بر علیه داعش

ما پای پیاده با زن و با فرزند

تو تیر و تفنگ و حیله و صد ترفند

مائیم که در مباهله پیروزیم

بر تاول پای زائرانش سوگند

*لن تبرد ابدا

بیست و یک

این نیست حرارتی که خاموش شود

یا داغ عزیزی که فراموش شود

با پای پیاده عاشقان می آیند

تا کرب و بلا یکسره آغوش شود

 

بیست و دو

هر قلب پر از یقین که من می بینم

شمعی شود اینچنین که من می بینم

تا حشر محال است که خاموش شود

این شعله ی اربعین که من میبینم

بیست و سه

روزی که به نام تو نباشد قسمم

یا اینکه به راه تو نباشد قلمم

دیگر به چه درد می خورد زندگی ام

وقتی که به عشق تو نباشد قدمم

 

*اربعین و ظهور

بیست و چهار

بی کوله و کاروان به سویت آمد

دلخسته و ناتوان به سویت آمد

ویزای نجف نداشت هر کس،دیدم

از جاده ی جمکران به سویت آمد

 

بیست و پنج

فاخلع نعلیک ،کوه طوریم همه

در جستجوی مبدا نوریم همه

با پای پیاده اربعین آمده ایم

در هر قدمی پی ظهوریم همه

 

 

خطاب به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف*

بیست و شش

تا قلب شما تشنه ی یاری شده است

کار دل ابر بی قراری شده است

این سیل روان جمعیت چون اشکی

بر گونه ی دشت ها جاری شده است

 

بیست و هفت

مرداب شدیم یک زمان می دانیم

امروز ولی تلاطم و طوفانیم

در ندبه نشستیم و صدایت کردیم

امروز تو را به هر قدم می خوانیم

 

 

 

 

*نیجریه

بیست و هشت

از داغ قدیم، خون جگر می آیند

از آتش خشم شعله ور می آیند

کشتید بترسند و نیایند امّا

از سال گذشته بیشتر می آیند

 

بیست و نه

صد آینه سوگوار جونید شما

آئینه ی بی غبار جونید شما

در شهر شده ست کربلایی تازه

پیداست که از تبار جونید شما

 

سی

یک روز به کربلای پنج از جانش...

مانده ست از او چفیه و قرآنش

امروز در اربعین ببین غوغا را

یعنی که نبوده عشق را پایانش

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.