نه اینکه خسته دل و ناامید شد روزی
دو چشم داشت به درها سپید شد روزی
دلم شبیه به آوارگان سوری بود
که بی پناه پی ات نا پدید شد روزی
و گفته بود نیارند پیکرش را هم
در آن دیار اگر که شهید شد روزی
و گفته بود که عباس زینبیم همه
به شام اگر درگیری شدید شد روزی
به پیش حضرت زینب به پیش حضرت صبر
هزار شکر دلم رو سپید شد روزی
بچرخ ماهی قرمز اگر که با این حال
درون آینه دیدی که عید شد روزی
***
اگر به شهر می آرند پس امیدی هست
اگر عزیز بدارند پس امیدی هست
جوانه های شکفته به زیر برف هنوز
در انتظار بهارند پس امیدی هست
بگو به آهوی مادر که بچه آهوها
در آن شکسته حصارند پس امیدی هست
به ظهر ابر هم این آفتابگردان ها
به سجده شکر گزارند پس امیدی هست
به دست غیر نیفتد اگر که گهواره
به رودها بسپارند پس امیدی هست
اگر که یوسف ما را برادران غیور
به مصر عزیز بدارند پس امیدی هست
هوای شهر گرفته است و پر غبار اما
اگر شهید می آرند پس امیدی هست
***