هنوز عطر تو را میدهند ثانیه هام...

۰۴ تیر ۱۳۹۲ | ۳۱۳ | ۰

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, ۰۴ تیر,۱۳۹۲ در وبلاگ مریم پیله ور ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.



 

*جنگل های قرق از یاد نمیبرند تیزی چاقوی صیاد را بر گلوی بچه آهو...!

فریادهای بچه آهو را از یاد نمیبرند...ضامنی که به داد آهویش رسید را...چاقویی که نمیبرّید

را...صیادی که پابه فرار گذاشت را...

جنگل های قرق از یاد نمیبرند!...

 

 

* مادربزرگم همیشه می گفت؛ آدم نباید چیزی از رابطه ی خود وَ خدایش به بنی بشربگوید!

مثلأ خوابی را که از خدا و معصومین اش دیده، یا زیارتی را که (بقول خودش؛) به سیری رفته،

یا...نمیدانم چرا، اما اعتقادش این بود که یک جورهایی اَجرَش از بین میرود و آن "نگاه" از

آدم دریغ میشود! ...

 


* حواسم هست و میمیرم...حواست نیست!(رستاک)

 

 

* اسبی به یک سیرک زنگ زد و به صاحب آن گفت:« من بیکارم،به من کار بده!»

صاحب سیرک پرسید:" بلدی روی پاهای جلویی ات راه بری؟! "

اسب جواب داد:« نه! »

صاحب سیرک پرسید:" میتونی از دایره ی آتش رد شی؟!"

اسب جواب داد:« نه! »

صاحب سیرک گفت:"متأسفم، چون کار خارق العاده ای بلد نیستی، نمیتونم تورواستخدام کنم!"

اسب گفت:« چرا متوجه نیستی؟! من دارم حرف میزنم!!!»...

(چندسال پیش ازاین، به اسم"رسول یونان"در مجله ای خوانده بودمش،نمیدانم ترجمه است یا...؟!)

 

 

*گاه که شوق ویرایش بود مجالی نبود و گاهی که مجالی بود،اشتیاقی...

باری ...این شد که شد این؛

 

 

هوای بی تو بدی بود... با تو بدتر شد!

که ابر ساختی این گونه، گونه ام تر شد

نه، عشق نه!  تو برایم برادری کردی!

حدیث دلبری ات نقل پشت و خنجر شد

خدا نخواست؟!... خدا خواست، یا...؟! نمیدانم!

چه سرنوشت غریبانه ای مقدّر شد

چقدر منظره ی کوچه تان تماشایی ست

که هر چه نامه فرستاده ام کبوتر شد

؛ درود حضرت باران، درود آبانی

دلیل اصلی شبگریه های پنهانی

چقدر گل که برای تو دسته میکردم

که باغبان ها را دلشکسته میکردم

به شوق اینکه ببینم تو را دراین کوچه

چقدر پنجره را باز و بسته میکردم!

نگاه عاشقِ در سایه را نمی دیدی

تو هیچ  دخترهمسایه را نمی دیدی

ببین که داغ  تو در دست های من  گل کرد

چگونه میشود این درد را تحمل کرد؟!

هزار مرتبه دیوار میخورَد به سرم!

چگونه میشود از خاطرم تو را ببرم؟!

هنوز عطر تو را میدهند ثانیه هام

نفس کشیدم و... آلوده ی تو شد ریه هام!

شکسته بغض گلویم ... که عاشقت شده ام

به مادرم چه بگویم که عاشقت شده ام؟!

به جز زبان کنایه صدا نمی کُنَدَم

نگاه معنادارش رها نمی کُنَدَم

عذاب می کشم این چند روز باقی را...

که گوش میدهم آواز "گل نراقی" را ؛

« مرا ببو... » سرم از حجم درد، سنگین است

چقدر لحظه ی خوشحالی تو غمگین است

دلم گرفته، تر از ابرهای آبانم

دلم گرفته، از این بیشتر نمیدانم!

دلم گرفته، از این بیشتر نمیدانم!

چطور حرف دلم را به تو بفهمانم؟!

خیال اینکه تو با دد...د...دیگری!، سخت است

چقدر بدبختم من، چقدر خوشبخت است!

کسی که اینهمه مغرور بار آمده است

که گفته با غم عشقت کنار آمده است؟

تحمل تب و سردردهام ممکن نیست

دوای درد من اینروزها مسکن نیست

نه شام خاموشی، نه شب فراموشی ست

تمام شهر اگر مست ِ خواب ِ خرگوشی ست

تو نیستی و غم از هر ترانه میشنوم

که هرچه میشنوم، عاشقانه میشنوم

فقط به خاطر اینکه تویی عزیز دلم

چقدر سرزنش از اهل خانه میشنوم

خبر رسیده کسی دست برده در موهات

و من ادامه ی اخبار را نمی شنوم*...

 

*با احترام به  مانا یاد _ نجمه زارع _ ؛« صدای کوچه و بازار را نمی شنوم/ و مدتی ست که اخبار را نمی شنوم»

 

 


* راستی نمیدانم این موفقیت ها را به  " دوست جانم "  تبریک بگویم، یا آن "همای سعادت"ی

که با خیال راحت نشسته روی شانه هاش...

 

 

______________________________________________________________________-_____

بعدتر؛

 

- خب آدم ازبعضی ها بیشترازاینها انتظاردارد خب!چه نامهربان...چه نامهربان...7 تیر92

- به پیام های خصوصی این پست؛ ببینید دوستان عزیز، شعر من به هیچ وجه گویای زندگی

شخصی ام نیست،من صرفأ این فضا را می پسندم،همینــــــــــــــ... 8 تیر 92

- بگذاربه روی خودت نیاوری وخیال کنند چیزی نمیفهمی، اما این خیلی غم انگیز است...
خیــــــــــــلی... همان 8 تیر 92

- کاش تسلایی داشت دل این ؛دریای ناآرام... 11 تیر92

- ای حلقه ی غلامی تان در گوش، تو معدن طلای خراسانی

  با این وجود نذر تو خواهد کرد، مــادربزرگــــــــــ  چند النگو را! (آرش پورعلیزاده)

   تسلیت استاد... 16 تیر 92

- مانده ام سر دوراهی ، و این- آنقدرها که فکر میکردم خوشایند نیست! 18 تیر 92

- مرداد ِ عزیــــــــــز...

 

- شرمنده ی نبودن هام، و کامنت های بی جوابی که یکی یکی از خجالتشان درمی آیم و...

محبت دوستانی که هنوز "دوست" اند و جویای احوال!

نه دیر می شود...نه دور... به روز می شوم ... یکی ازهمین روزها... 13 آبان 92  

 

 

 

 

 

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.