گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

19 اسفند 1391 | 282 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 19 اسفند,1391 در وبلاگ سید حمیدرضا برقعی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

یاحبیب الباکین


گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام

در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد

می خواستم از او بگریزم دلم اما

این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم

در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

 

درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:

من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.


نکته:باید عرض کنم تنها صفحه ای که در فضای مجازی توسط خود این حقیر

مدریت می شود فقط همین وبلاگ است.

یاعلی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.