۲۱ آذر ۱۳۹۰ | ۴۵۷ | ۰

این مطلب در تاریخ دوشنبه, ۲۱ آذر,۱۳۹۰ در وبلاگ رضا نیکوکار ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

 

ما هم شکسته خاطر و ديوانه بوده ايم...

 

مي روي بعد تو پاي سفرم مي شكند

مهره به مهره تمام كمرم مي شكند

 

مرگ مي آيد و در آينه ها مي بينم

زندگي مثل پلي پشت سرم مي شكند

 

چار ديوار اتاق از تو و عكست خالي ست

يك به يك خاطره ها دور و برم مي شكند

 

من كه مغرورترين شاعر شهرم بودم

به زمين مي خورم و بال و پرم مي شكند

 

نقشه ها داشت برايم پدر پيرم ...آه

بغض من پاي سكوت پدرم مي شكند

 

هيچ كس مثل تو در سينه ي خود سنگ نداشت

بعد از اين هرچه كه من دل ببرم مي شكند

مي تراود مهتاب و غم اين خفته ي چند

خواب در پنجره ي چشم ترم مي شكند ...

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.