برخی مفاهیم و نشانه
ها از فرط تکرار، چنان واقعی به نظر می
رسد که انگار قابل تردید و انکار نیست.
یکی از این نشانه ها
، همین کلمۀ "آریایی" است ، هرکس که دربارۀ ایران حرف میزند این کلمه
را به کار می برد و دربسیاری از شعرها و سرودها ، سخن از تبار آریایی و سرزمین
آریایی است.
سر آن ندارم که
دربارۀ ریشه های تاریخی این کلمه حرف بزنم ونیز میزان اعتبار این ادعا که؛ ایران
سرزمین تبار آریایی است.
چه این گونه باشد و
چه نباشد، اصل سخن در این است که در این روزگار، که دوران ارتباط جوامع انسانی است
و سرزمین های دور به هم نزدیک شده است و مردم دورترین کشورها با هم مراوده دارند ،
نژادها و اقوام گوناگون درهم آمیخته اند و مفهوم جدایی و تمایزنژادها و رنگ ها
سالیانی است که رنگ باخته است،در چنین زمانه ای سخن گفتن از نژاد چه اعتباری می
تواند داشته باشد؟
مگر در ایران امروز،
و حتی ایران روزگار کهن، تمام مردم از یک نژاد بوده اند؟
یا آن که تمام مردم
مگر به یک زبان و گویش سخن گفته اند؟
حتی زبان فارسی که
زبان مشترک اقوام ایرانی است، با لهجه ها و گویش های متنوع در گسترۀ سرزمین کهن
ایران رواج داشته است ، چنان که مثلا شیوۀ فارسی سخنوران خراسان با شیوۀ فارسی اهل
سخن در فارس تفاوت های بارز داشته است.
بر همین سیاق ، ایران
ما ، خانۀ اقوام و نژادهای مختلف بوده است و با همین تنوع قومی و نژادی ، همگان
خود را "ایرانی" نامیده اند و به این نام افتخار کرده اند.
ارکان هویت ملی ما ،
همواره مبتنی بر مشترکات فرهنگی بوده است، مقولاتی مانند زبان فارسی ، تاریخ
مشترک، آثار برجستۀ ادبی و هنری، آیین ها و مفاخر فرهنگی و تاریخی هستند که ما را
به هم می پیوندند.
در این کشور دیرسال ،
در هیچ دوره ای، موضوع نژاد و یگانگی نژادی از عوامل پیوند ملی نبوده است و مفهوم
"ایرانی بودن" هرگز به عوامل نژادی ربطی نداشته است، بنابراین دریغ است
که اینک در دوران روشنگری و پیشرفت دانش و فرهنگ انسانی، کسانی با نگاه واپس گرا به مفاخرۀ نژادی و
تمایزات حاصل از آن دل خوش دارند و این سرزمین سرشار از افتخار و آکنده از گنجینه
های دانش و هنر وفرهنگ را به یک نشانۀ نژادی (آریایی) منسوب کنند.