
هم نگاهت در باد
هم صدایت در برف
همه چیز آنجا ماند....
من فقط نام تو را آوردم

آی باران چه مزه ای دارد؟
قارقار حروف های سیاه
روی این سطرهای سپید

در باز شد و چه بی هوا باریدند
اندوه پرنده های چشمت
در من

صدای باد پاییز آمد ای داد
مرا چون عطر
پنهان کن در این باغ

به خیالم پرندگی کردم
روی دیوارهای سیمانی
مثل یک سنگ زندگی
کردم !

ای خوشا من
که باز می شنوم
صبح آواز کفش هایت را

در جست وجوی توست
اسبی که می دود آهسته
در رگم

در این باغ تاریک
هر شاخه ای
چراغی برافروخت از
سیب سرخ