خواستم تا تير تموم نشده بروز شم دنبال بهانه بودم كه 31تير اين بهانه رو بهم داد
ناخواسته ،از دست من اینبار خارج شد
از زندگی،از مرگ ،از
تکرار خارج شد
از روي ناچاري ست حتي خنده اي حرفي
دیگر چه فرقی می کند اینبار،خارج شد
از شهر راه افتاد،از چشمان تو رد شد!
از این همه دلشوره ی بیمار خارج شد
دارم فراموش ات شدم اما همین حالا
یک مرد ویرانه از این آوار خارج شد
این خانه دلتنگی مان را بُرنخواهد زد
راهی نمانده باید از دیوار خارج شد!
بیست ویک شعبان،ده جولای، پنج تیر
تقویم های پاره... با اصرار خارج شد
حسن پاکزاد
الان ديدم كه رضا برزگر از دوستان خوب دوران دانشگاه به دنياي مجازي پيوسته ،سربزنيد شعرهاي خوبي خواهيد خواند
طاعاتتون قبول حق