دور آخر سر کشیدم زهر ناب کهنه ای
تا نباشم بعد از این مست شراب کهنه ای
زندگی خواب حبابی بود روی دوش موج
موج سرگردان و موهوم سراب کهنه ای
تا دم آخر دویدم یک نفس اما کجا؟
دیر فهمیدم که هستم آسیاب کهنه ای
در تن فرسوده ام امید رفتن مانده است
طرح پروازم ولی در بند قاب کهنه ای
درس عبرت بودم و از من کسی یادی نکرد
خاک خوردم سالها مثل کتاب کهنه ای