در پاسخ به دوستم که گفت جای این حرفا در 88 خالی بود غزلی که در آنوقت گفتم رو میگذارم :
(آن وقت مبتدی تر از حال بودم لذا ایرادات فراوانی دارم)

بهر لبخند علی لبیک گو جان می دهیم
ما بسیجی ها همیشه بوی سلمان می
دهیم
پشتمان در نهروان گر زخم خورده باک نیست
حد ز مستی خورده ایم و بوی
ایمان می دهیم
ای سبکبالان ساحل ها چرا ترسیده اید؟
ما نمی ترسیم چون دل
را به طوفان می دهیم
ما همه پور علی هستیم و بهر حفظ مشک
در میان معرکه
بی دست جولان می دهیم
ما همه ابر بهاریم و لبالب از سرشک
آتشستان شما
را باز باران می
دهیم
سینه هامان سوزد از دود نفاق و
ساکتیم
عاقبت
این سوز را با نعره پایان می دهیم