۱۰ آذر ۱۳۹۶ | ۳۷۳ | ۰

این مطلب در تاریخ جمعه, ۱۰ آذر,۱۳۹۶ در وبلاگ احمد حسین پور علوی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

یک عاشقانه برای اولین و آخرین بار...


نزدیک خانه پدری عاشقت شدم

در روزهای دربه دری عاشقت شدم

باغ انار روسری ات را که باد برد

با رنگ قرمز جگری عاشقت شدم

باشعر عاشقانه ام از راه آمدم

بافوت و فن کوزه گری عاشقت شدم

آرام و باشکوه نشستی کنار من

مثل فرشته مثل پری عاشقت شدم

مانندمن که بال و پرم را شکسته اند

دیدم بدون بال و پری عاشقت شدم

حتی به فکر خواب و خوراکم نبوده ام

با روزه های بی سحری عاشقت شدم

دیدم که طعم خنده توقندهاری است

دیدم که اصل نیشکری عاشقت شدم

ای ماه من بدون تو از یاد برده ام

در سال چندم قمری عاشقت شدم

گفتم بگو که اهل کجایی قرار من

گفتی مسافری گذری عاشقت شدم

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.