به نام آفریدگار زهرا (سلام الله علیها)
برای روزهای بیقراری اش... برای بهشت...
چشمه در چشمه آتش آمده بود ، تا بجوشد به هرم كوثر تو
چه غم از تازيانه هاي كبود ، آب و آتش گذشته از سر تو
مشت كردي رداي حيدر را، گريه ي بي صداي حيدر را
روي ديوار سينه مي كوبيد ، ذوالفقارش بجاي حيدر تو
مي كشيدي و مي كشيد زمين ، مي كشيدي و مي كشيد زمان
نقشي از چادري زمين خورده، نقشي از دستهاي آخر تو
كوه هم بود خرد مي گرديد، در طوافي كه دستهاي تو داشت
مي شدي دور و دورتر مي شد، حجرالاسود مطهر تو
زخم ها مي نشست و بر مي خاست ، چشمهاي تو روي خاك افتاد
توي قاب نگاه زاويه دار ، تار شد عكس سايه ي سر تو
كوچه، سيلي، شكستگي، تحقير ، ضربه ، ديوار ، گوشواره ، حسن
خاطراتي كه رفت بي نوبت ، از تماشاي ديده ي تر تو
زخم مي ريخت از سرا پايت ، شعله شد چشمهاي دريايت
آمدي با خود آتش آوردي ، سر مي انداخت تيغ باور تو
مسجد از پا نشست ، زانو زد ، كوچه ديوارهاش دل دادند
نور از راه آمد و شيطان ، تيغ انداخت در برابر تو
دست افتاده باز بالا برد، دست توحيد را شبيه غدير
باز دور سر تو مي گرديد ، مثل پروانه يارو ياور تو
مادر شعر هاي سرخ و كبود ، زخمي تيغ و بغض و آتش و دود
كاش از راه آسمان برسد، پسر خاكي دلاور تو
یاعلی مدد
بیست و دوم فروردین ماه نودویک