سلام
محرم تنها اتفاق قابل گفتن برای من امد
تو چه خورشید جمالی که طلوع رخ تو
اول طلعت سال قمری می اید
کس ندانست که تو سوخته ای یا زینب
انقدر هست که بوی جگری می اید
اب پاشی نشود پادری هر چشمی
تا بدانند که یار از چه دری می اید*
مثل هر سال با غزلی برای استقبال از محرم اغاز میکنم
قالی شدم تا بر سر دار شما باشم
سردار زیر پای زوٌار شما باشم
من والدینم را فدای مویتان کردم
شاید که قسمت شد که عمار شما باشم
دیوانه ام اما شفا هرگز نمیخواهم
خیلی دعا کردم که بیمار شما باشم
دارد محرم میرسد عشاق برخیزید
امسال قسمت شد که چاپار شما باشم
پیراهن مشکی خود را هم کفن کردم
تا در قیامت هم عزادار شما باشم
غزلی برای مولانا قمر بنی هاشم
یک عمود امد و عمو افتاد
میرود سوی اسمان فریاد
کودکان دست بر دعا دارند
حضرت حق خودت بیا امداد
دختر کوچک حرم میزد
روی دستی که مشک دستش داد
هر چه گویم تصورش سخت است
که چه کرده است با سرش فولاد
بعد او گرگها درنده شدند
بعد او حمله بر خیام ازاد
وغزلی برای حضرت سیدالشهدا
بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها
ارام رفته بود به معراج نیزه ها
تصویر سبز صورت او سرخ شد ولی
خندید لحظه ای که شد اماج نیزه ها
خنجر به روی حنجرش امد ولی سرش
رفت و نشست بر سر مواج نیزه ها
گودال نیست تخت سلیمان کربلاست
حالا که میشود سر او تاج نیزه ها
شعر بلند پیکر او نیزه نیزه شد
ارایه کرده بود به خود واج نیزه ها
*ابیاتی از غزل جوری جنس استاد محمد سهرابی
با ارزوی قبولی عزاداری های همه ارادتمندان سید الشهدا
بر قاتلان ابا عبدالله لعنت
یا علی مدد