سلام

۱۷ آذر ۱۳۹۰ | ۳۱۹ | ۰

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, ۱۷ آذر,۱۳۹۰ در وبلاگ نیما فرقه ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.



« بسم ا... تعالي »

 

سلام

 بروز كردن اينجا برايم سخت است ! « خيلي سخت »

  !يك ماه تمام با خودم كلنجار مي روم كه چه بايد بگويم 

اما بعد از اين همه مدت نبودن ، اين كه برگردم ويك متن بلند بالا از حرف هاي مربوط و

 نامربوط كه مطمئناٌ هيچ چيز راعوض نخواهد كرد ، روي صفحه رديف كنم هم ، در توان

  من نيست!

ولي  مي خواهم دست همه ي آشناهاي امروز و غريبه هاي ديروز،دورهاي نزديك و نزديك

هاي دور ،  دوست هاي بزرگ و دشمن هاي كوچك  را ببوسم و از اين كه تمام اين مدت

كنارم بودند و فراموشم نكردند ، قدرداني كنم ( كه نمي توانم! )

ومثل گذشته،تنها به شعر فكر كنم. شعركه بزرگترين قرباني سكـوت طولاني ام بود.

 

        

             بس كه زندگي نكرديم / وحشت از مردن نداريم                                                                         

                                    ساعتو جلو كشيدن /  وقت غم خوردن نداريم  !

روزبه بماني





 

روح را از تـن خـامــوش بيـاور بيـرون

شيـر را  از تلـه ي مـوش بيـاور بيــرون

زندگـي شعبـده بـازي ست، بيا و يك آن_

صحنه را مثـل من ازهـوش بيـاوربيـرون

خيره مانده ست به تـو چشـم تماشاچـي ها

«يـاد»ازجيبِ « فرامـوش» بياوربيـرون

دست در جعبــه ي خــالي تـرِ تنهايــي كن

قدر هر لحظـه اش آغــوش بيـاور بيـرون

حرف نه! شايعه نه!خسته ام ازپچ پچه ها

پرده را پس بـزن و«گـوش» بياوربيرون

آه! اين قصه ي تكراري ومضحك كافيست

فكر ازاين صحنه ي مغشوش بيـاوربيرون

از كلاهــي كـه سرِ مـاست ، تمــــام مــدت

چشم بندي كن و«خرگوش» بيـاوربيرون!




امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.