به نام خدا
می روئی از دلم که به آهی
بچینمت
ماهی که باید از دل چاهی
بچینمت
تو برق آذرخشی و من چشمه ،
مانده ام
از عمق خویش با چه نگاهی
بچینمت؟
تو بوسه ای نه میوه ی ممنوعه،
کاش باز
حتی به رغم اینکه گناهی
بچینمت
باید به دست های گناهم کمک
کنی
از نو اگر زشاخه بخواهی
بچینمت
تنها نه من به خون لبت تشنه
ام تو نیز
مثل ا نار ، چشم به راهی
بچینمت
آنقدر عاشقم که تو در عمق
برکه ها
گُل در نظر بیایی و ماهی
بچینمت
یا علی