تغییر کرده معنی فقر و توانگری
چون رسم و راه شعر و طریق سخنوری
شلوار پاره و شکم خالی آنزمان
معیار فقر بود، همانند لاغری
هر کس که وام بیشتری داشت، پیش از این
بیچاره بود و مظهر افلاس و بیزری
امّا بیا ببین چقَدَر فرق کرده است
اوضاع این زمانه و این چرخ چنبری
شلوار پارهپاره کنون رمز ثروت است
پیراهن دریده نشانیّ دلبری
وقتی گرسنهاند رژیم است علّتش
وقتی که لاغرند، سبب نیست مضطری
دارند با تمام نشانهای ضعف و فقر
حُرمت قوی به نزد مقامات کشوری
وام «بگیر و پس نده» را زود میدهند
این بانکها به «ب ز» و «جیم دال» و خاوری
امّا برای چند تومن وام ازدواج
باید وثیقه برد و سندهای محضری
هستند عدّهای که گرفتار گشتهاند
افتاده کارشان به درِ دادگستری
هر کس برهنه بود از این پیش، خوار بود
چون دزد کاهدانزدهای در کلانتری
امّا کنون توانگر بیجامه را ببین
استخر خاصّ دارد و گاه شناگری،
زیرآبیای رَوَد که به گردش نمیرسد
کوسه بدان شناوری و آن تناوری
حافظ اگر ز «سلطنت فقر» گفته است
قصدش جز این نبود، اگر نیک بنگری
آبی نمیدهند به رندان تشنهلب
ناچار قانعاند به یک نان بربری
اقبال محتسب ولی اندر تزاید است
مانند بخت زهره و اقبال مشتری
او حرفهای تازهای البتّه میزند
تغییر لهجه داده به گفتار زرگری
میگوید از سرآمدن عصر احتساب
از مقتضای توسعه، جبر فناوری
گاهی شعار میدهد از نقد و گفتگو
گاهی ز ظلم مقنعه و جور روسری...
همواره زآن گروه فقیران پولدار
جمعی به پای صحبت او پایمنبری...
اشعار من به پیش شعاری که میدهند
مانند پندهای حکیمان دریوری!