دیروز از قبیله جدا شد امروز خانواده ندارد
باید کجای شهر بگرید اینجا امامزاده ندارد
اینجا نماز صبح سپیدار از بس غریب مانده شکسته ست
آواز بی غروب قناری در شهر استفاده ندارد
در حصر دود ماه جهان گم، در بوق ها صدای اذان گم
آدم دلش اگر که بگیرد یک دلخوشی ساده ندارد
یک عده از تبار غرور و ... یک عده دور مانده و کور و...
شاهی سوار تخت روانش، کاری به این پیاده ندارد
#
باید کجای شهر بگرید؟ ، چشمی که بازنیست ببیند
زنجیر کرده بغض خودش را دیگر ولی اراده ندارد...
ساجده جبارپور_ متاسفانه از تهران