باران سامرا

15 فروردین 1397 | 343 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 15 فروردین,1397 در وبلاگ يوسف رحيمي ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
 
آن ناخن شکسته و آن کاروان‌سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
 
بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی‌اراده بود
 
وقتی که آسمان ز غمت سینه‌چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
 
زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس... نفس... به شماره فتاده بود
 
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود
 
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه‌ساله که پدر از دست داده بود
 
جانش رسید بر لبش از طعنه‌های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
 
آرام قلب خسته‌اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته‌اش از دست رفته بود

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 1 با 3 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.