چشمهایت اگر چه طوفانی
قلبت اما صبور و آرام است
شوق پرواز در دلت جاریست
شبِ اندوه رو به اتمام است
روح تو آنقَدَر سبکبار است
که اسیر قفس نخواهد شد
لحظهای با مظاهرِ دنیا
همدم و همنفس نخواهد شد
کور خوانده کسی که میخواهد
بسته بیند شکوه بالت را
چشم اگر وا کنند میبینند
جبروت تو را، جلالت را
چه غم از اینکه گوشۀ زندان
شب و روزش کبود و ظلمانیست
در کنار فروغ چشمانت
جلوۀ آفتاب پیدا نیست
ادامه مطلب