صدای هایده پیچیده است در اتوبوسی
که می کند دل از این شهر نیمه آبی طوسی
که می برد زن آوازه خوان در به دری را
به جستجوی صدایی به هر عزا و عروسی
زنی که می رود از خانه بی اجازه ببارد
رها..رها شده از جمع رنجهای خصوصی
که پرسشان مرا می برد مگر برساند
به پاسخان مقدس..به ایزدان گنوسی
که می برد دل و دین مرا به ورطه ی آتش
برای رقص به دربار یک خدای مجوسی
و می برد غم مرموز ریشه های تنم را
به دستهای شفابخش یک گیاه ونوسی
وداع می کند این گل که در حضور تو سرخ است
در انتظار که او را به احترام ببوسی
دل از تو می کنم ای شهر نفت خیز کویری
که آتش است که باد است این زن اتوبوسی
#اعظم_سعادتمند
@azamsaadatmand