حسّ خوب

۱۱ اسفند ۱۳۹۸ | ۷۷۵ | ۰

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۱۱ اسفند,۱۳۹۸ در وبلاگ حمیدرضا حامدی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

چقد خوبه که می بینم هنوزم با دلم یاری

چه حسّ خوبیه وقتی به احساسم وفاداری

ببین؛ حال منو جز تو اگه هیشکی نمی پرسه

به این و اون نیازی نیست تو باشی من دلم قرصه

مثه فوّاره رو دوشت بریز موهای زیباتو

خودم آیینه تم ، روکُن برام آشفتگی هاتو

غماتو دست من بسپار بذار سنگ صبورت شم

تو راحت پربکِش تا اوج میخوام محوِ عبورت شم

بهشتم باغ چشماته تو دینی و تو دنیامی

تو تنها آدمی هستی که شکل آرزوهامی

هوای زندگیم بی تو مثه عصرای پاییزه

نگاهم خیسِ بارونه دلم از غصّه لبریزه

دلم میخواد واسه چشمات بخونم از دل و جونم

نگات سازه ، من آوازو به چشمای تو مدیونم

من از وقتی تو رو دیدم تمومِ جونم آتیشه

یه روز یادم بره عشقت؟ مگه میشه؟ مگه میشه؟

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۲.۲۴ با ۲۹ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.