چقد خوبه که می بینم هنوزم با دلم یاری
چه حسّ خوبیه وقتی به احساسم وفاداری
ببین؛ حال منو جز تو اگه هیشکی نمی پرسه
به این و اون نیازی نیست تو باشی من دلم قرصه
مثه فوّاره رو دوشت بریز موهای زیباتو
خودم آیینه تم ، روکُن برام آشفتگی هاتو
غماتو دست من بسپار بذار سنگ صبورت شم
تو راحت پربکِش تا اوج میخوام محوِ عبورت شم
بهشتم باغ چشماته تو دینی و تو دنیامی
تو تنها آدمی هستی که شکل آرزوهامی
هوای زندگیم بی تو مثه عصرای پاییزه
نگاهم خیسِ بارونه دلم از غصّه لبریزه
دلم میخواد واسه چشمات بخونم از دل و جونم
نگات سازه ، من آوازو به چشمای تو مدیونم
من از وقتی تو رو دیدم تمومِ جونم آتیشه
یه روز یادم بره عشقت؟ مگه میشه؟ مگه میشه؟