مردم سرگرمی ندارند.
این جمله ورد زبان همگان است که ؛ مردم سرگرمی
ندارند.گاهی برای آغاز گلایه از روزگار وگاهی برای توجیه برخی رفتارهای ناهنجار
مثل رانندگی بی هدف و نمایشی در بزرگراه
ها.
مردم سرگرمی ندارند، جملاتی از این دست وقتی سر
زبان ها میافتد ، همگان آن را تکرار میکنند بی آن که کسی در درستی آن ها تأمل
کند.
به اطراف خود بنگرید و ببینید ؛ چگونه ابزار و
ادوات سرگرمی و تفریح و بازی، ما را محاصره کرده اند؟ این همه دستگاه های صوتی و
تصویری ، ده ها و صدها شبکۀ رادیویی و تلویزیونی، انواع وسایل پخش موسیقی، انواع
تلفن های همراه و تبلت ها، رایانه ها ،
پارک ها و سینماها و تئاترها و نمایشگاه های هنری ، انواع نشریات و کتاب ها
، انواع رشته های ورزشی و...
به راستی انسان امروز ، چرا این همه در پی تفریح
و تفنن است؟ چه بر سر انسان آمده است که هر بازیچه ای که برای خود فراهم میآورد
مدتی کوتاه ، از آن خرسند است و همان بازیچه به زودی برایش تکراری و قدیمی می شود؟
چگونه است که کودک دیروز با یک عروسک سادۀ دست
ساز، تمام دوران کودکی اش را رنگین می ساخت و کودک امروز، هر روز و هر ساعت به
دنبال بازیچه ای دیگر است؟
به گمان من ، انسان امروز در چنبرۀ فریبی بزرگ ،
گرفتار شده است که برساختۀ نظام اقتصادی مبتنی بر مصرف مداوم است. سرعت گیج کنندۀ
تغییرات دربازار کالاهای مصرفی، انسان را دچار تشویش می کند تا مبادا از تحولات
روز ، بی بهره بماند .
همین تشویش بی ثمر است که انسان را به تکاپو می
اندازد تا خود را با سرعت تغییرات بازار کالاها مصرفی هماهنگ کند و از خرید پی در
پی محصولات جدید واحساس خوشبختی گذرای آن خرسند باشد.
این احساس خوشبختی و هماهنگی با تحولات، یعنی به
روز بودن ،فقط چند روز دوام دارد و به محض ورود تولیدات جدید ، تبدیل می شود به حس
سرخوردگی و ناخرسندی از داشتهها و حسرت دستیابی به بازیچه های جدید.
این تناوب ویرانگر میان حس خرسندی از خرید تازه
های بازار و اندوه و حسرت ناشی از جا ماندن از محصولات جدید ، انسان امروز را از
دو نعمت بزرگ محروم ساخته است، یکی دل بستگی به داشته ها و خاطرات حاصل از بودن با
آن ها و دیگری ، خلاقیت و تخیل برای بهره مندی بیشتر از امکانات موجود.