حتا به نسـیم نیـز...
این عـطر
تـنها به قـیافه تو میآید.
::
همین تو باشی و
باران...
::
من از تمام حروف
و از تمام ضمایر
به آن حروف فقط فکر میکنم
که از ضمیر تو میآید.
::
برای نسیمی که ناگاه
در من وزیده ست
لباسی فراهم کن
ای ماه!
::
خیلی شبیهشی
باران لعنتی!
::
با خودت «آمدم» را
بیاور
لحظهها را
خوشـاینـدتر کن.
::
درین نسیم بهار
به یاد تو... افتادیم
من و شکوفههای انار.
::
دستچین کردهام واژهها را:
عشق، باران، سپـیـدار
باد، نفـرت، سیــــاهی؛
بعضی از نامها توی ذهنم
سالها مانده پشت دو راهی.
::
ماه
با تمام گرفتگیهایش
همچنان با شکوه میتابد.
::
هر روز
برنامههایی تازه
اجرا میکند باران
در روح من، اما
چیزی بجز برفک نمیبینی.
::
از همین بارانها
از همین قهوه تلخ...
چشمهایت همه جورش زیباست.
::
درین زمانه ناکس
دعا کنید کسی عاشق کسی نشود!