چون پرنده اي كه گم كند مسير خويش را
گم شدم
در عبور بيبهار روزها
خسته ام
خسته از مرور درد
خسته از سكوت لحظه هاي سرد
اي قرار روزهاي بيقرار!
اي مسافري كه عاقبت
ميكشي
خط تيرهاي بر انتظار!
گاهگاه
خلوت دل مرا قدم بزن
با دو دست مهربان خود
سرنوشت روشني براي من رقم بزن