بیزارم از این در
که دهان گشادش را در غیبت تو نمیبندد
و میهمانانی که نمیفهمند
این خانه در اشغال جای خالی توست،
حتا این شعر
که نمیگذارد دهان زخم آدم
پیش دوست و دشمن وا نشود.
آمدنت دهان در را میبندد
بوسههایت دهان این شعر را
و میهمانانی که دهان پنجرههایشان
از تعجب باز خواهد ماند…