مرمره (10) | خشم صاعقه

21 تیر 1392 | 1360 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 21 تیر,1392 در وبلاگ كاووس حسن لي ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 خشم صاعقه

 

 صبح است و باز مرمره خندان است

 آسوده از حوادث دوران است

 

آغوش می­ گشاید و می­ بندد 

مست است و عشوه­ هاش فراوان است

 

امواج گیسوان نظرگیرش

در انحنای باد پریشان است

          ***

 یک­باره خشم صاعقه می­ جنبد

حس می­ کنم که اول توفان است!

 

فریاد سرخ می­ وزد از هر سو 

دریا در آستانه­ ی طغیان است

 

انگار می­ رسد شبحی از دور 

چیزی شبیه وحشت عریان است

 

ترکیب این شگفت هیولایی

از دیو و جن و  غول بیابان است

 

موجود منکری که سرش تنها 

ترکیب آرواره و دندان است

 

یک­ پای او در آن­ طرف تاریخ 

پای دگر در این­ سرِ میدان است

 

در زیر پاش هرچه که می­ بینی

از هست و نیست یکسره ویران است

 

خون می­ چکد از آتش ناخن­ هاش

خونی که رنگ خون شهیدان است

 

صد مهره بسته است به تسبیحش

کز دانه­ های کلّه­ ی انسان است!

 

روی صلیب گردنش آویزان

صدها هزار جمجمه جنبان است!

 

این یک هنوز در هوس شاهی

آن یک هنوز گوش­ به فرمان است

 

آن از گروه دولت عثمانی

این از نژاد مردم یونان است

 

این از تبار سلسله­ ی رومی

آن از سپاه فاتح سلطان است

 

غوغای گیج جمجمه­ ها در آب

چون گلّه­ های بی­ سروسامان است

           ***

شاعر نشسته این­ طرف ساحل

مبهوت و گیج و خسته و حیران است!

 

دریا ولی هنوز همان دریاست

مست است و عشوه­ هاش دوچندان است

 

رو می­ کند به شاعر و می­ خندد 

یعنی: «از این قماش فراوان است

 

این عادت همیشه­ ی تاریخ است

این اقتضای عالم امکان است

 

آن نقش جان­گداز که می­ دیدی

آن روی سکه است که پنهان است

 

این روی آن بهار و گل و سبزه

آن رو کویرِ خشک و زمستان است

 

در چشم من که چشم اساطیری­ست

این­ هر دو از نظایر یکسان است».

          *** 

دریا اگر چه شاد و غزل­خوان است

شاعر ولی هنوز پریشان است

استانبول/۱۳۹۲

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.