به تابستان بگو برگرد
که من با تو
تمام سال در آغوش خورشیدم.
::
روزگاری است که دنبال کلیدند همه
تو ولی
قـفـلتر باش مرا.
::
ای یار! ای یار!
من در تو گمم
از تو چه خبر؟
::
و هرچند بیداری ام
هیچ تعبیر خاصی ندارد
رقم میزنی خوابهای قشنگی برایم.
::
خدا قبول کند
دوست دارمت هر روز...
::
شانههایت دم صبح
خنکایی دارد
که سر داغ مرا مرهم ازوست.
::
خدایا
چه لبهای ابری!
مرا تشنگی کن.
::
گرچه این مردم بیذوق، نگاهی دارند
که زمستان پیشش
ظهر تابستان است؛
دل خونگرم مرا
عشق، باقی است هنوز.
::
یه رفیق بامرام میخوام
یه رفیق چارفصل
یه کسی که از کنار من هیچ جا نره
یه کسی عین خودت!