سلام
۱.
همیشه رشت بهانه ی خوبی برای گریستن دارد
حتی اگر گرمای تیر تو را بخنداند..
۲.توو این پست میخوام دوتا از دوستانی رو که تازه به دنیای مجازی اومدن معرفی کنم.بسیار خوب می نویسن و مطمئنم از اونها بیشتر خواهید شنید:
محمد علی استجلو که بخوبی ظرفیت های غزل رو میشناسه و
خانم پری سا امامی که نگاه و زبان تازه ای در شعر سپید دارند
۳.
دور که می شوی
لااقل نامه بنویس
چقدر به این جمله های تکراری دلخوشم
"دارم می آیم"
"دارم میخندم"...
دارم به بهانه ای برای چای خوردن فکر میکنم
اما نه حالی برای بحث کردن دارم وُ
نه دلی برای به آب زدن
تنها هوای شرجی رشت حرفهای مرا می فهمد
*
کتابها را تازه خریده ام
تازه ادکلن زده ام
تازه تو را دیده ام
اما هرچه چشم می چرخانم
بیشتر گُمت می کنم
۴.غزل
روزی می آید که زمستان را نمی بینی
این جاده ی رو به بیابان را نمی بینی
تنهایی تلخی است با تو استکان چای
وقتی که مفهومی از انسان را نمی بینی
از خانه بیرون می زنی چیزی بگیری تا...
در شهر حتی یک خیابان را نمی بینی
تو بازگشتی،خانه مبهوت پشیمانی است
در لابلای گریه مهمان را نمی بینی
جز چند قاب عکس و امضائی غبار آلود
چیزی از این اشعار ویران را نمی بینی
- روی پلی هستی که دارد با تو می ریزد...-
بعد از من این خواب پریشان را نمی بینی
من عادت سردرگمی هایت نخواهم شد
حتی مسیر رشت – زنجان را نمی بینی
حسن پاکزاد