15 اردیبهشت 1390 | 645 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 15 اردیبهشت,1390 در وبلاگ حسن پاکزاد ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 سلام

 برای اولین بار وبلاگم رو با چند شعر سپید(اگه بشه بهشون سپید گفت)بروز می کنم.

از کمک هاتون دریغ نفرمایید.

اگه کتاب خوبی توو نمایشگاه خریدید لطفا خبرشو بدید

 

۱)

دست مرا بگیر و

از عرض خیابان عبور کن

وقتی نبودی

چشمانم به ندیدن عادت کرده.

 

2)

پر شدن صندلی های سالن

برایم فرقی نمی کند

وقتی به جای خالی تو خیره ام

 

3)

از گلهایی که برایت فرستادم

برای من هم نگه دار

از مزار بی گل

 متنفرم

 

4)

وقتی که نمی شود با تو حرف زد

این تلفن ها

به چه دردی می خورند

 

۵)

دیگر چه فرقی می کند

وقتی باشی و

بین مان درختهای بلند فاصله بیاندازند

وقتی رفتگر محله مان

دیگر از خواندن شعرهایم به گریه نیافتد

تو که مجال حرف زدن نمی دهی

پس بگذار گریه بنویسم

نه ،از گریه هم بَدَت می آید

بگذار بخندم،

سالهاست که راه دیوانه شدن را یاد گرفته ام .

 

۶)

دلم که تنگ می شود

راه می افتم سمت تو

موجهایم

تو را که می بینند

آرام می شوند

 

حسن پاکزاد

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.