و بعد از مدت ها با غزلی عاشقانه هر چند خاک خورده...
طاقت ندارم از نگاه ات دور باشم
یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم...
با من بمان هر لحظه می افتم به پایت
هر چند در ظاهر زنی مغرور باشم
وقتی دلت صیاد این دریاست ای کاش
من ماهــــــیِ افتاده ای در تور باشم
بگذار با رؤیای وصل ات خو بگیرم
حتی اگر یک وصله ی ناجور باشم
آغوش وا کن حرف هایم گفتنی نیست
تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟!!
پیراهنم ارزانی چشمان مست ات
لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم
***
روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن
من
کور باشم
کور باشم
کور باشم...