06 خرداد 1389 | 588 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 06 خرداد,1389 در وبلاگ عالیه مهرابی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

سورۀ نور من امروز چراغانم کن

ابر برخیز و عطش ریز و گلستانم کن

خوردم ازسفرۀ انداخته ات نان و نمک

سر ان خوان نینداخته مهمانم کن

مثل یک اینه عمری است به خود زل زده ام

بشکن ایینه و درخویش فراوانم کن

با همان آینه که شد دل بیدل زخمی

زخم بر من بزن و صاحب دیوانم کن

چیستانم که خود از حل خودم وا ماندم

یا بیاموز مرا یا کمی اسانم کن

تا به هر جا نپرد هدهد اندیشۀ من

اسم اعظم به من آموز و سلیمانم کن

راز زیبایی گیسوست پریشانحالی

گیرۀ بخت مرا باز و پریشانم کن!!

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.