چون سگ که به دیوار حرم چسبیده
کفری به لباس مذهبم چسبیده
لبهام که باز بود گه گاه به ذکر
از شیره لبهات به هم چسبیده
تو صبح شدی شروع من تنگ غروب
از اصل نه از فروع ـ من تنگ غروب
یک نیم کره فاصله داریم از هم
تو منتظر طلوع ، من تنگ غروب
کاش از لب تو شراب میدزدیدم
یک بوسه به اضطراب میدزدیدم
باید قبل از هجوم شبهای کرج
از خنده ات آفتاب میدزدیدم
رازی تو ، که بی حجاب بهتر هستی
هرچند خودت حجاب اکبر هستی
شاید که تو را نسیم برگرداند
از روسری خودت سبکتر هستی...