حرفهایت:تکه های کوچکی از قندمی چشم طعم تورا با یک برش لبخند
مشت ابیاتت پر از سوغات فروردین
با شمیم بید مشک آخر اسفند
زیر باران واژه های نوبر نقلی
نرم در کام غزل های تو می چرخند
سایه ات در بیشه هر شب راه می افتد
وقتی آهوهای وحشی پلک می بندند
ماه نه...باریکه ای از نور هم کافیست
تا پلنگ چشمهایت را به هر ترفند.....
**********************************************