زنده باد کودکی

28 تیر 1392 | 1467 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 28 تیر,1392 در وبلاگ سعیده اصلاحی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

نخستین سالهایی که به سن تکلیف رسیدم و با ذوق و شوق فراوان برای روزه گرفتن

به جمع بزرگتر ها پیوستم  ماه مبارک رمضان مثل حالا به فصل تابستان رسیده بود و 

برای من که جثه ای ریز و ظریف داشتم روزه داری در هوای گرم و روزهای طولانی

  خیلی سخت و طاقت فرسا بود.

والدینم مدام نگران بودند که مبادا دچار ضعف یا افت فشار شوم اما من مصمم بودم

تا جایی که توان دارم روزه بگیرم.

آن سال، تعداد روزه هایی را که توانستم  کامل به افطار برسانم از تعداد

 انگشتان دستم کمتر بودند .

دو ساعت قبل از افطار ،مادرم بر سجاده می نشست و همراه رادیو ،به تلاوت

ترتیل استاد پرهیزگار گوش می سپرد  .من آنچنان علاقمند به این تلاوت گوشنواز 

و روحانی بودم که تشنگی و گرسنگی را در آخرین ساعات روز فراموش می کردم.

حالا پس از سالها وقتی صدای  قرائت ترتیل استاد پرهیز گار را می شنوم تمام

 خاطره های دلنشین روزه داری در کودکی را به خاطر می آورم.

یادم هست پدرم در پایان هر روز برایم هدیه ای می خریدند و  پس از افطار مرا در

 آغوش می گرفتند و می گفتند:دخترم قبول باشه،حالا حاضری ثواب روزه  تو

به من بدی؟ من  ثواب این روزه ات رو به هر قیمتی که بگی ازت می خرم.

من لبخند زنان اورا می بوسیدم و می گفتم:بابایی جونی...روزه ام مال شما....

پدرم می گفتند:خدایا دخترم رو در دنیا و آخرت عاقبت به خیر بفرما و مادرم بلند

آمین می گفتند.

امروز معترفم که تمام موفقیت ها یم را مدیون دعاهای خالصانه ی آنانم و بزرگترین

مشکل گشای گره های زندگی ام،شاه کلید دعای  پدر و مادر گرانقدرم بوده و

 هست.

از دور عاشقانه بر دستهایشان بوسه می زنم و برای تمام پدرها و مادرهای  

خیر خواه و دوست داشتنی،عمری با عزت و طولانی زیر سایه ی آقا امام زمان(عج)

آرزو مندم.

وقتی کودک بودم دل توی دلم نبود که زودتر قد بکشم و بزرگ شوم....

آنقدر که برای برداشتن عروسک های روی کمد نیازی به چهار پایه نداشته باشم 

و بند کفش هایم را تا به تا نبندم.....

اما حالا که در دلمشغولی های بزرگسالانه  غرقم گاهی از ته دل آرزو می کنم کاش

 میشد دوباره به روزهای رنگین کمانی کودکی برگردم... با ابرها بادبادک بسازم.....

و لای ستاره ها قایم باشک بازی کنم....

در شعر زیر همین آرزو را نقاشی کرده ام....:


********************************** 

 

^^^^^^^^^^^ زنده باد کودکی  ^^^^^^^^^^    

با تو تاب می خورم یواشکی

لای ابرهای بادبادکی......

باد دور ما ستاره ریخته

ماه را شکسته مثل قلکی

می دود...ستاره جمع می کند

یک فرشته با لباس پولکی

ما چقدر مثل عکسهایمان

کوچکیم و ساده و عروسکی

چرخ می خوریم و دور می شویم

از کنار ابرها...یکی ....یکی

در دلم کسی هوار می کشد:

زنده باد....زنده باد کودکی....


*****************************************************

     



امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 3 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.