از تو تنها نباید برایم درد آشفته حالی........... بماند
گوشه ی سر نوشتم دوباره باز جای تو خالی بماند
حق من نیست در خود ببارم شعله ی سرخ آزرم باشم
گوشه ای دور از چشم دنیا با خیال تو سر گرم باشم
نیستی و نمی یابمت باز...میشود بی اثر جستجوهام
مانده جایی رها زیر باران کلبه ی چوبی آرزوهام.....
عصر هر روز پشت همین میز...جرعه جرعه نگاه تو تلخ است
می چشم چشمهای تو را باز...قهوه ی گاه گاه تو تلخ است
تا کی اما قرار است هرشب ...هر چه ابر است در من ببارد
چشمهای تو مثل همیشه ...دست از آزار من بر ندارد
شهر از خود مرا رانده اما...عشق همواره مهمان نوازست
کل دنیا اگر بسته باشد ...کافه ی پلک های تو باز است*
*************************************************