آمیزۀ افلاکی شور و شرر، ای عشق
می آوری از عالم بالا خبر، ای عشق
نرمای نسیم سحری، نغمۀ رودی
با مهر مرا می دهی از خود گذر، ای عشق
یک چشمه از اعجاز لهیب نظر توست
این خشکی دامان من و چشم تر، ای عشق
ای معبد پرشور تو توحید مجسّم
ای بتگر و ای بت شکن و ای تبر، ای عشق
هر ذره تماشای تو را چشم گشوده است
ما را به تماشای تماشا ببر، ای عشق
ای زمزم جاری شده از زمزمۀ ذات
ای گوهر عاری شده از خیر و شر، ای عشق
حیران شده از نور تو کوه و کمر، ای عشق
رقصان شده از شور تو نجم و شجر، ای عشق
ای جوشش می، شورش نی، وجد پیاپی
ای شعشعۀ شمس و شکوه قمر، ای عشق
هم راز حیاتی تو و هم رمز مماتی
تو سرخ غروبیّ و سپید سحر، ای عشق
دیگر چه بگویم، چه بگویم، چه بگویم
دارم خبری از تو، ولی مختصر، ای عشق
سیمرغی و در حوصلۀ وهم نگنجی
ای دیگر و از هر چه که دیگر دگر، ای عشق