مثل غمی که بر دلِ دیوانه ریخته
پاییز، در حوالی این خانه ریخته
تکراری است منظره ی کوه و آبشار
هر جا که گیسوان تو بر شانه ریخته
پیراهن تو بستر رویای رنگها
انگار بر تنت پِر پروانه ریخته
چشمت خیال خام تمام شراب هاست
در کاسه های چشم تو میخانه ریخته
بیهوده خانه خانه به دنبال من مگرد
در کوچه های شهر تو دیوانه ریخته...!