سلام
فیس بوک نمیزاره زیاد اینجا بیام اما اینجا هنوزم صفای خودشو داره یه غزل قدیمی میزارم تو این خونه ی قدیمیم که هنوزم دوسش دارم
خسته از اتفاق یکنفره
عاشقی یا فراق یکنفره
شهر وقتی همیشه تنهایی
میشود یک اتاق یکنفره
غرق اندیشه های بی پایان
فکر من باتلاق یکنفره
در دوراهی خویش سرگردان
دو به شک در نفاق یکنفره
دل به یک سو و من به سوی دگر
چه کنم با طلاق یک نفره
با خودم آشتی نخواهم کرد
دورم از اشتیاق یکنفره
باز یادم مرا فراموش است
باز هم یک جناغ یک نفره