سلام
پس از تو حال نگاهی که میچکد یکریز
شبیه صبح بهار است یا شب پاییز
به حکم های دلت من همیشه محکومم
و خشت های دلم را برید ان گشنیز
رواق محشر چشمت بهشت بود اما
تو رفته ای و جهنم شده است رستاخیز
منی که برده ام از باغ تو کلاغان را
ز یاد برده ای ای سیب سرخ در جالیز
تمام خانه شهادت دهد که تنهایم
بیا بپرس از این خلوتییه رخت اویز
سوال میکنی از من بدون من هستی
و مرگ پاسخ این پرسش هراس انگیز
موفق باشید
یا علی مدد