احمدانصاری فهلیانی

۲۹ بهمن ۱۳۹۱ | ۵۶۴ | ۰

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۲۹ بهمن,۱۳۹۱ در وبلاگ محمدسعید میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

احمد انصاری فهلیانی

ورِ پَهلی بَنیو زَخمِ تَوَر سَنگینهِ

داغِ وَرکَندَنِ بایُمَلِ تَر سنگینهِ

بی تو رَفتَن بَخِدا تا دَمِ دَر سَنگینهِ

یَه دَمون دیرِ تو بیدَن چِقَذَر سنگینهِ

1.احمد انصاری فهلیانی هستم، متولد سال ۱۳۴۳ ، دارای مدرک تحصیلی لیسانسِ حقوق قضایی از دانشگاه شیراز، هم اکنون کارمند دانشگاه یاسوج هستم . از قبل از سال ۱۳۶۹ علاقه بسیار زیادی به شعر شاعران نامدار زبان و ادبیات فارسی داشتم به گونه ای که شعر اکثر قریب به اتفاق شاعران بزرگ زبان فارسی مانند حافظ، سعدی، مولوی، فردوسی، نظامی گنجوی و غزلیات سبک هندی از جمله غزلیات بیدل و صائب تبریزی را در آن سالها مطالعه و حتی به حافظه می سپردم، ضمن اینکه شعر امروز را نیز به صورت وسیع مطالعه می نمودم، اخوان را دوست داشته و با اشعارش زندگی می کردم و اندیشه هایش را در راستای اندیشه های خود می دیدم ، در کنار اخوان، اشعار فروغ ، شاملو و سهراب را نیز مطالعه می کردم ، ولی در هر صورت شعر این شاعران نمی توانست جوابگوی دلتنگیهای من باشد.

همیشه در عالم ذهنی خود به دنبال دنیای جدیدی بودم، دنیایی که بیشترین اشتراک را با آن داشته باشم . شروع شعر گفتن من دقیقأ از جایی بود که احساس کردم، می توانم خالق دنیای جدید خود باشم. صادقانه می گویم من چاره ای جز سرودن نداشتم. اولین سروده هایم همزمان با ورود به دانشگاه در سال ۱۳۶۹ و قرار گرفتن در فضای دلنشین باغ ارم، خواجو ، حافظیه و سعدی بود. ضمن اینکه دانشکده حقوق واقع در باغ ارم بود.

سال ۶۹ فضای فرهنگی کشور رو به جلو بود، انجمن های ادبی مانند انجمن ادبی شعر جوانِ جهاد دانشگاهی، انجمن حوزه هنری، انجمن حافظ، انجمن شاعران انقلاب اسلامی، انجمن دانشکده های ادبیات و مهندسی دانشگاه شیراز و مزید بر علت همنشینی با شاعران جوان و شاعرانی که در عرصه شعر حرفی برای گفتن داشتند، باعث سرودن شعرهای مختلف شد، «سکل پیسسه»، «پیز»، «حسنو» و برخی دیگر از شعرهایی که مجالی برای گفتنشان نیست، یادگارهای زیبای آن دوران فراموش ناشدنی هستند.

فارغ التحصیلی من در سال ۷۳ و جدا شدن از فضای فرهنگی شیراز و دوستانی که با آنها همنشین بودم، بسیار دردناک بود، به خاطر دارم که در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه و زمانی که مثنوی «باید رفت» را از پشت تریبون می خواندم، چگونه اشکهای دوستان و دانشجویان همدوره ای بدرقه راهم گردید، اینها و همه چیزهای که به آن اشاره کردم، انگیزه های من برای به شعر کشیدن دردها و واقعیات جامعه بودند .

2.در زمان شروع جرقه های شعری ام، دقیقا به یاد دارم، دیدگاه برخی از دوستانم این بود که زبان لری گنجایش اندیشه ها و افکار مرا ندارد، آنها معتقد بودند که زبان لری یک زبان از بین رفته و محدود است و نمی تواند بیانگر افکار باشد، ولی امروز با حرکتی که شروع شده، مشخص گردید که این زبان ظرفیت و کنجایش بالایی داشته که آن را از حالت یک گویش خارج کرده است، مناطق زیادی هم اکنون با این زبان صحبت می کنند ، ولی متاسفانه روند شهر نشینی باعث شده است که تعصب خاصی برای حفظ این زبان صورت نگیرد . زبان لری دارای ظرفیت های خاص خود است، گاه یک  کلمه بار معنایی بسیاری را در خود ذخیره می کند، گاه یک کلمه معادل یک جمله در فارسی است، طنطنه های زبان لری چندین برابر زبان فارسی است، زبان لری  علیرغم حماسی بودن یک زبان کاملأ موسیقیایی است، گاه یک شنونده آنچان مجذوب موسیقی کلام می شود که نمی تواند در نگاه اول به معنای واژگان فکر کند .


امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.