مانند من تو هم به همان فکر می کنی
کم کم به رفت و آمدمان فکر می کنی
خیره به ساعتی پس از آن عصر
بی دلیل
هر جا که می روی به زمان فکر می کنی
سهم من از نگاه تو یک مشت دانه بود
مثل پرنده ای که به آن فکر می کنی
شال و کلاه و کفش و نگاهی، بدون شک
داری تو هم به رفتنمان فکر می کنی
مانند من که پیش خودم فکر می کنم
داری هنوز هم به همان فکر می کنی؟