خوابی درست ساعت بعد از نبودنت

07 شهریور 1392 | 783 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 07 شهریور,1392 در وبلاگ محمدسعید میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

 

 

فرسنگ ها دور از این ایستگاه بود

مردی شبیه من لبه ی پرتگاه بود

مردی که داشت پیرهنی سرمه ای به تن

یا مثل اینکه روی سرش یک کلاه بود

سوت قطار می رسد از دور سایه اش

مانند گیسوان بلندش سیاه بود

سر رفته باز حوصله ام حال من بد است

دیدی چقدر خاطره ام بی گناه بود

خیره شده به ویلچری که کنار اوست

اینبار پشت تیر چراغی که ماه بود

حالم بد است چای برایم بیاورید

من فکر می کنم همه چیز اشتباه بود

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.